روباه:انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند، اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زندهای نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی...ء
یادمون رفت...؟
سرمشقهاي آب ، بابا يادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها يادمان رفت
گل كردن لبخندهاي همكلاسي ؛
با يك نگاه ساده حتي يادمان رفت،
ترس از معلم ، حل تمرين پاي تخته،
آن زنگهاي بي كلك را يادمان رفت...
راه فرار از مشقهاي توي خانه ؛
اي واي ننوشتيم آقا ، يادمان رفت،
آن روزها را آنقدر شوخي گرفتيم؛
جديت "تصميم كبري" يادمان رفت،
شعر"خداي مهربان" را حفظ كرديم،
يادش به خير اما خدا را يادمان رفت،
در گوشمان خواندند رسم آدميت،
آن حرفها را زود اما يادمان رفت...
فردا چكاره ميشوي ؟ موضوع انشاء،
ساده نوشتيم آنقدر تا يادمان رفت؛
ديروز تكليف ، آب ،بابا بود و خط خورد؛
تكليف فردا ، نان و بابا ، يادمان رفت...ء
چه می گویی ...؟
رفيق راهي و از نيمه راه مي گويي
وداع با من بي تكيه گاه مي گويي
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :
- نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت :
- نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد .
صورت در هم کشید و گفت : من متاسفم به جهت این حرف که می زنم .
اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست .
خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو .
مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر
کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
- مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آور
م پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو
بگویم . مادرش لبخند زد و گفت : نگران نباش پسرم . تو با هریک
از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر او نیستی . . . !
نوشته های جالب ...یه نگاه بکنید.ء
یکی عاشق بود...یکی عاشق نبود..ء
... پاییز بهاریست که عاشق شده است
13920 بازدید
9 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
18 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian