شما هم بترسید .. ؟
اصولا بنده از اشعار طنز آمیز می ترسم
ولیکن باز می گویم که از پرهیز می ترسم
چو شعر طنز می خوانم شما یک بند می خندی
ولیکن بنده پشت میکروفون یک ریز می ترسم
سیاست چون وتو دارد سیاست را وتو کردم
که از لبخند این مردان ِ صاحب میز می ترسم
تفاوت هم ندارد � این وری � یا � آن وری � ، کلا
ز نوباوه ، حیاتی ، میبدی ، شب خیز می ترسم
سیاست را رها کن تا برایت نکته ای گویم
جوانی عاشق برقم که از پیریز می ترسم
من از لیلی گریزانم و از شیرین هراسانم
من از افسانه و رویا و مهرانگیز می ترسم
و از نسرین ، سمانه ، آسیه ، سیمین ، سحر ، سیما
و از چشمان سارا ( خواهر پرویز! ) می ترسم
نمی دانم چه ترسی دارم از افسون دلبرها
که از یک شال و مانتو روی رخت آویز می ترسم
بگویم یا نگویم راز بعدی را ( نخندی ها ! )
از این آدامسهای کوچکِ لاویز می ترسم
چنان ترسیده ام از معنی ِ پرواز ِ کرکسها
مگس آهسته در گوشم بگوید � ویز � می ترسم
شگفتا آنقدر تشویش دارم از دل و بی بی
که توی سبزی خوردن هم از گشنیز می ترسم
� اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا �
دگر از هرکه باشد بچه ی تبریز می ترسم !
شبیه بچه ای ترسو از ابرو و لب و گیسو
و از هرچی که مامان گفته باشد � جیز!� می ترسم
چنان می ترسم و می لرزم و قلبم تپش دارد
که گویی دارم از صدام یا چنگیز می ترسم
چه صورتها که پنهانند پشت لایه ای رنگین
از ایوروشه ، لانکوم ، نیوآ ، ساویز می ترسم
چرا اینقدر چربی تو چرا ژل می زنی اصلا
نمی دانی من از جاهای خیلی لیز می ترسم ؟!
تو یک موجود وحشتزا ولی من شاعری رعنا
من از برخورد بین خاور و ماتیز می ترسم !
برایت گفتم اینها را به من گفتی برو دکتر
از آن دارو که دکتر می کند تجویز می ترسم
تو ایرادی نداری ای عسل کابوس ِ رویایی
من از چشمان مست و ابروان تیز می ترسم
جمعه 29 مهر 1390 - 6:33:33 PM